[ad_1]

Oیک روز در اواخر آگوست 1997، نیک اِد یک تماس تلفنی ویرانگر از پدرش دریافت کرد. والدین او در تعطیلات در برایتون بودند – مادرش النور سکته کرده بود. اِد به یاد می‌آورد: «پدرم گفت: «الان باید بیای پایین، فکر نمی‌کنم مادرت موفق شود».

او بلافاصله خانه خود را در لندن ترک کرد و به بیمارستان رفت. اندکی بعد، النور سکته دیگری داشت که باعث مرگ او شد. باورش سخت بود – او فقط یک هفته قبل مادرش را دیده بود. او 65 ساله و سالم بود، اگرچه او متوجه شده بود که در آن روز چقدر متفکر بود. او این جملات تاکیدی عجیب را گفت: “همیشه با خودت صادق باش، همیشه بدان که کی هستی.” او با خنده‌ای کوچک می‌گوید: «در آن زمان، «آرام باش». “با تأمل، آنها بسیار آرامش بخش هستند.”

النور دچار خونریزی مغزی شده بود که در آن رگ خونی داخل جمجمه می ترکد و به مغز خون می‌ریزد. این شکل کمتر شایع سکته مغزی است – شایع ترین آن، سکته ایسکمیک، جایی است که انسداد جریان خون را به مغز قطع می کند. مرگ او ناگهانی بود و پذیرش آن برای اده سخت بود. او یکی از تعداد شگفت انگیز افرادی بود که به سختی در مورد سکته مغزی شنیده بودند. او می‌گوید: «به همین دلیل است که من همچنان به انجام کاری که انجام می‌دهم ادامه می‌دهم، زیرا در مورد اینکه سکته مغزی چیست آموزش ندیده‌ام. او می‌گوید که سکته‌های مغزی هنوز آن‌طور که سایر بیماری‌های کشنده یا ناتوان کننده توجه می‌کنند، مورد توجه قرار نمی‌گیرند، به همین دلیل است که نیمی از عمر خود را صرف تبلیغات برای افزایش آگاهی کرده است. من خیلی عصبانی و ناامید بودم و نفهمیدم که چرا از این موضوع خبر نداشتیم.»

سالانه حدود 100000 نفر در بریتانیا دچار سکته مغزی می شوند و بیش از 30000 مورد مرگ و میر ناشی از آنهاست. از بین کسانی که زنده می مانند، تقریبا دو سوم دچار ناتوانی، از جمله ضعف یا فلج عضلانی، مشکلات بینایی و سایر عوارض مانند مشکلات مثانه و روده می شوند. یک سوم از بازماندگان نوعی مشکل ارتباطی مانند مشکل در صحبت کردن یا درک زبان دارند. اِد می‌گوید: «ای کاش مردم از سنین جوانی در مورد آن آموزش می‌گرفتند، همان‌طور که در مورد سایر بیماری‌ها یا شرایط هستند. برای برخی افراد، ضعف در رگ های خونی مغز ممکن است از بدو تولد وجود داشته باشد، اما عوامل خطر دیگری برای سکته مغزی وجود دارد، از جمله فشار خون بالا، ضربان قلب نامنظم و دیابت. عوامل سبک زندگی مانند رژیم غذایی نامناسب، ورزش نکردن، سیگار کشیدن و نوشیدن بیش از حد الکل همگی می توانند این خطر را افزایش دهند.

ال تا آر، جسی جی، امیلیا کلارک و دمی لواتو.
صحبت کردن در مورد سکته مغزی: L تا R، جسی جی، امیلیا کلارک و دمی لواتو. کامپوزیت: AFP/Getty/PA

اِد می‌گوید: «مردم سکته مغزی را چیزی می‌دانند که برای افراد مسن‌تر اتفاق می‌افتد، اما اینطور نیست. بر اساس گزارش انجمن سکته مغزی، از هر چهار سکته، یک مورد در افراد در سن کار اتفاق می افتد. اِد می‌گوید: «احساس می‌کنم کار من این است که واقعاً آن دیوار را بشکنم، تا به مردم بفهمانم که سکته مغزی می‌تواند هر کسی را تحت تأثیر قرار دهد.» او می‌گوید این کمک کرده است که چهره‌های عمومی جوان‌تر درباره تجربه سکته مغزی صحبت کنند، مانند بازیگر امیلیا کلارک، که در سال 2011 دچار خونریزی مغزی شد، و خواننده جسی جی، که در مورد سکته مغزی خود در سنین سالگی صحبت کرده است. 18. خواننده دمی لواتو در مورد سه سکته مغزی پس از مصرف بیش از حد مواد مخدر در سال 2018 به طرز دردناکی صادق بوده است. و در سن 53 سالگی، اندرو مار مجری برنامه هنوز نسبتاً جوان بود تا سکته کند، همانطور که در سال 2013 انجام داد.

همچنین ننگ زیادی در مورد سکته مغزی وجود دارد – که عمدتاً ریشه در سن‌گرایی و توانایی‌گرایی دارد – و اثرات آن. بازماندگانی مانند کلارک، که موسسه خیریه خود به نام SameYou را راه اندازی کرد، ترجیح می دهد در مورد آن به عنوان یک آسیب مغزی صحبت کند. یکی از بازیگران اِد که سکته مغزی را تجربه کرده بود، به او گفت: «وقتی سرطان داری، مردم تو را به عنوان یک قهرمان تصور می‌کنند، زیرا از آن جان سالم به در برده‌ای. اما با سکته مغزی، آنها شما را به عنوان یک خطر بالقوه در نظر می گیرند. شارون استون بازیگر سینما گفته است که پس از سکته مغزی “فراموش شده است”.

مادر اِد در همان شبی که دایانا، پرنسس ولز درگذشت، در دنیای جدیدی از غم و اندوه شدید شخصی پرتاب شد، که در پس زمینه ای مانند سوگواری ملی بود. «به هر کجا که نگاه می کردی، هر روزنامه، همه چیز در تلویزیون، به مرگ اختصاص داشت. به طرز عجیبی به من کمک کرد، اما زمان وحشتناکی هم بود، زیرا هرگز نمی‌توانی از غم فرار کنی، زیرا غم و اندوه کل ملت را فرا گرفته بود.»

شارون استون.
شارون استون… پس از سکته احساس کرد که “فراموش شده”. عکس: Mairo Cinquetti/NurPhoto/Rex/Shutterstock

او به شدت با مادرش صمیمی بود. “من او را بت می دانستم، ما دوستان خوبی بودیم – ما چهار یا پنج بار در روز صحبت می کردیم.” اِد و برادرش در ادینبورگ بزرگ شده بودند و عمدتاً توسط مادرش بزرگ شده بودند در حالی که پدرش به عنوان دانشمند کار می کرد. او می‌گوید، دیدن پدرش که «در حال فرو ریختن و تلاش او برای حمایت از دو پسر، که هرگز واقعاً با آنها ارتباط برقرار نکرده بود، به خصوص در سطح عاطفی، بسیار سخت بود». اِد 23 ساله بود و او می‌گوید: «این سن بسیار تأثیرگذاری بود، مخصوصاً برای من چون بیرون نرفته بودم. من در مورد همه آن چیزها صحبت نکرده بودم و خیلی گیج شده بودم.

اِد به مدرسه نمایش رفته بود و امیدوار بود بازیگر شود، اما به تبلیغ تئاترهای West End در لندن پرداخت. او در مورد هفته‌های پس از مرگ مادرش می‌گوید: «به‌شدت سختی می‌کشیدم و بیدار شدن و زندگی روزمره برایم سخت بود. “یک روز، من شکستم و فکر کردم، نمی توانم اینجا باشم. بنابراین همه چیز را ترک کردم – شغلم، دوستانم. من به اسکاتلند برگشتم تا با پدر و برادرم باشم و سعی کنم همه چیز را حل کنم.

نیک اد به همراه خواننده الکساندرا برک در مراسمی در اوایل سال جاری برای موسسه خیریه Style for Stroke در لندن.
نیک اد به همراه خواننده الکساندرا برک در مراسمی در اوایل سال جاری برای موسسه خیریه Style for Stroke در لندن. عکس: دیوید ام بنت/گتی ایماژ

او تقریباً یک سال در ادینبورگ ماند و به گفته خودش، احساس «گمشده» داشت. سلامت روان او رو به وخامت گذاشت. من یک پوسته کامل شدم. من خودم را با توجه به غذا تنبیه بدنی کردم. من از آن به عنوان راهی برای ضربه زدن عاطفی خودم استفاده کردم. من زمان زیادی را صرف عصبانیت کردم که من زنده بودم و او نبود. من خیلی افسرده بودم.» اکنون، مردم در مورد سلامت روان صحبت می کنند، اما در آن روزها، شما 23 ساله هستید و با چیزهای زیادی دست و پنجه نرم می کنید، پرداختن به آنچه واقعاً در حال رخ دادن بود بسیار دشوار بود. یکی از دوستانش در لندن از او دعوت کرد که بماند، و وقتی به او گفت که از آپارتمانش بیرون می رود، اد ناگهان تصمیم گرفت آن را اجاره کند. من حتی نمی دانستم چرا این را گفتم، اما گفتم. زندگی من را دوباره شروع کرد و این بهترین چیزی بود که می توانست اتفاق بیفتد.”

اِد که بیشتر شبیه خود اجتماعی خود بود، تصمیم گرفت برای جشن بازگشت به لندن جشنی برگزار کند. او قبلاً پیشنهاد داده بود که با انجمن سکته مغزی داوطلب شود، که به او پیشنهاد جمع آوری کمک مالی داده بود، و او تصمیم گرفت که حزبش در مورد جمع آوری پول و آگاهی از سکته مغزی باشد. اِد تصمیم گرفت آن را تا حد امکان پر ستاره بسازد. یکی از همسایگان مادر پتسی پالمر بازیگر EastEnders بود و او پرسید که آیا پالمر به مهمانی او می‌آید (او آمد و سایر بازیگران EastEnders را آورد). او جیمی الیور را در خیابان دید – او اخیراً کار تلویزیونی خود را به عنوان سرآشپز شروع کرده بود – و او را دعوت کرد، زیرا می دانست که علت آن احتمالاً جذاب خواهد بود. “من خوانده بودم که پدر [his then-girlfriend, now wife] جولز، سکته کرده بود.»

او همچنین از بازماندگان سکته مغزی دعوت کرد که آمدند و در مورد تجربیات خود صحبت کردند. این احساسی بود زیرا من هنوز خیلی خام بودم. برادرم و پدرم آمدند و حضور خانواده‌ام در آنجا و داشتن این خاطره از مادرم در محیطی که دوستش داشت، جذاب و سرگرم‌کننده بود، بسیار جذاب و زیبا بود.» اوکی دعوت کرده بود! مجله ای برای پوشش آن، و یک روزنامه عکس هایی از این رویداد منتشر کرد. “من متوجه شدم که این موضوع تبلیغاتی پیدا کرد و مردم در واقع در مورد سکته مغزی نوشتند. من متوجه شدم که این واقعاً قدرتمند است، و فکر کردم، باید این کار را بیشتر و بیشتر انجام دهم.»

در طول زندگی حرفه ای خود – او به عنوان یک مجری تلویزیون کار کرده و همچنین شرکت روابط عمومی خود را اداره می کند – Ede همیشه از پتانسیل تماس های خود برای حمایت از مبارزات انتخاباتی خود آگاه بوده است، که شامل مهمانی های سالانه برای جمع آوری پول و آگاهی است. در سال 2018، او Style for Stroke را ایجاد کرد، یک موسسه خیریه که از مد برای جمع‌آوری کمک‌های مالی استفاده می‌کند و به ویژه بر روی بازماندگان جوان‌تر از سکته مغزی تمرکز می‌کند و به انجمن سکته کمک‌های بلاعوض می‌دهد تا با حمایت عملی، مانند دسترسی بیشتر به خانه‌های مردم، کمک کند. همچنین از InterAct Stroke پشتیبانی می‌کند که یک موسسه خیریه فوق‌العاده است که بازیگران را به واحدهای سکته مغزی می‌فرستد. [Volunteers] برای بازماندگان سکته مغزی که ممکن است نتوانند خودشان را بیان کنند، کتاب، نمایشنامه و شعر بخوانید، اما این فرصت را به آنها می‌دهد تا احساس ارتباط کنند.»

اِد می‌گوید که مبارزات انتخاباتی به او احساس هدفمندی و راهی برای هدایت غم و اندوهش می‌دهد. “مادر من فردی بسیار دلسوز بود، بنابراین این بهترین میراثی است که فکر می کنم او می توانست داشته باشد. من احساس غم دارم، اما آن را به شکل دیگری احساس می کنم. این باعث شد که بفهمم اگر می‌خواهید کاری را انجام دهید، فقط آن را انجام دهید – و نه را به عنوان پاسخ قبول نکنید.

[ad_2]