[ad_1]

Eدر اوایل همه‌گیری، چندین ناشر بین‌المللی – بدون شک، با نیت خیر – توییت‌هایی را منتشر کردند که در آن ادعا می‌کردند که قرنطینه احتمالاً تفاوت زیادی برای نویسندگان داستان‌نویسی که به‌عنوان یک قاعده کلی، موجوداتی منزوی هستند و عادت به کار از خانه دارند، ایجاد نمی‌کند. رمان نویسان بدون اطلاع از کار اداری یا تلاش گروهی کمتر تحت تأثیر تغییرات ایجاد شده توسط کووید قرار می گیرند. تجربه من اما برعکس بوده است. بیماری همه گیر زندگی را آنطور که ما می دانستیم خراب کرد. نویسندگان و هنرمندان بیرون از مبارزات جامعه بزرگتر نبودند. فقط به این دلیل که ما درونگراهای ناامید هستیم به این معنی نیست که همراه با دیگران وارد دنیای مایع نشده ایم.

این یک تقاطع بزرگ برای همه ما است – که به دلیل همه‌گیری اما همچنین فوریت تخریب آب و هوا، نابرابری‌ها و درگیری‌های فزاینده در قاره اروپا و فراتر از آن شکل گرفته است. تصمیماتی که اکنون می گیریم کیفیت زندگی نسل های آینده را تعیین می کند. هیچ یک از ما این تجمل را نداریم که ارتباط خود را قطع کنیم، درگیر باشیم یا بی حس باشیم.

در آخرین رمانم، جزیره درختان گمشده، یکی از شخصیت‌ها چیزی می‌گوید که مدام در ذهنم می‌چرخد: «لحظه‌هایی در زندگی وجود دارد که همه باید به نوعی جنگجو شوند. اگر شاعر باشی با کلماتت می جنگی. اگر نقاش باشی، با نقاشی‌هایت می‌جنگی… اما نمی‌توانی بگویی: «ببخشید من شاعرم، می‌گذرم». وقتی این همه رنج، نابرابری، بی عدالتی وجود دارد، این را نمی گویید.» عصر ما عصر اضطراب است و بسیاری از ما با احساسات منفی از خشم گرفته تا ترس، ناامیدی و سردرگمی دست و پنجه نرم می کنیم. این امر از نظر عاطفی بسیار سخت است، اما اگر این دوران به عصر بی‌علاقگی تبدیل شود، زندگی در آن دنیای بسیار سخت‌تر و تاریک‌تر خواهد بود.

در قلب حیاتی ترین بحث های کنونی ما مجموعه ای از مفاهیم اساسی است که برای مدت طولانی بدیهی انگاشته شده اند: دموکراسی، جامعه، خانواده، آزادی. این کلمات دقیقاً به چه معنا هستند؟ این زمانی است که اساسی ترین اصطلاحات ما نیاز به تعریف و بازتعریف دارد. علیرغم آنچه تاچر، ریگان و همتایان بین المللی آنها تحت عنوان راست جدید ادعا کردند، چیزی به نام “جامعه” وجود دارد. این بیماری همه گیر روشن کرد که ما افراد اتمیزه شده ای نیستیم که هر کدام گوشه کوچک خود را از بازار آزاد را اشغال کنیم. ریشه کلمه “جامعه” لاتین است societas، از جانب اجتماعی – همراه و همدم. وقتی جامعه چیست را تعریف می کنیم، در حال تعریف اینکه چه کسی بخشی از «ما» است – و در نتیجه، چه کسی نیست.

«علیرغم ادعاهای راست جدید، چیزی به نام جامعه وجود دارد» ... شافاک.
«علیرغم ادعاهای راست جدید، چیزی به نام جامعه وجود دارد» … شافاک. عکس: دیوید هارتلی/REX/Shutterstock

این دنیای دوقطبی ها و تنش های مداوم ما را تشویق نمی کند که تنوع، کثرت گرایی و کثرت را جشن بگیریم. ما به طور مداوم کاهش یافته و به جعبه های یکپارچه رانده می شویم. کلمه “هویت” بسیار عمیق و سرسختانه با یکنواختی و یکسانی همراه است – اما در حقیقت، هویت بیشتر سیال است تا جامد، متنوع تر از همگن. لزومی ندارد که تقلیل گرا باشد. می تواند رشد کند و منبسط شود، مانند امواج در آب. فیلسوف رواقی اولیه هیروکلس این ایده را توسعه داد oikeiôsis، یک نظریه تعلق که توسط دایره های متحدالمرکز نشان داده می شود. درونی‌ترین دایره نشان‌دهنده فرد است، با دایره‌های اطراف نماد خانواده نزدیک، خانواده گسترده، مردم شهر، هموطنان، شهروندان سرزمین و در نهایت، انسانیت در کل.

همه گیری زمان خوبی برای پذیرش این ایده بود. در مواجهه با مرگ و بیماری، ما می‌توانستیم انسانیت مشترک و ارتباط متقابل خود را مانند قبل تشخیص دهیم. با این حال، در حالی که تا حدودی این امر محقق شد، ما به نوع دیگری از تقسیم و دوگانگی نیز رسیدیم: ناسیونالیسم واکسن. کشورهای ثروتمندتر واکسن ها را احتکار کردند در حالی که بخش های زیادی از مردم در سراسر جهان به سختی به چنین محافظتی دسترسی داشتند.

سپس جنگ در قاره اروپا و یک بحران انسانی وحشتناک پس از حمله پوتین به اوکراین آغاز شد. باز هم عوام فریبی پوپولیست به جای گرد هم آوردن مردم و متحد شدن حول ارزش های مشترک، مشغول تقسیم بشریت هستند. پاسخ مردم اروپا به پناهندگان اوکراینی من را امیدوار می کند، اما اگر نتوانیم همان همبستگی و حساسیت را با پناهندگان دیگر – از سوریه یا افغانستان، یا پناهندگان آب و هوای آینده – نشان دهیم، درس های زمان خود را نمی آموزیم.

این درس این است که ما یک خانواده هستیم که از نظر مذهب، نژاد یا نزدیکی جغرافیایی تقسیم نشده است. ما یک جامعه بین المللی هستیم. اما این مفهوم از انسانیت به عنوان خانواده است که در حال حاضر مورد حمله قرار می گیرد، از زنان و کودکان وحشت زده در پناهگاه های زیرزمینی در شهرهای اوکراین گرفته تا فعالان حقوق زنان در افغانستان، فعالان حقوق بشر در سوریه، فعالان آب و هوا در برزیل و فعالان LGBTQ+ در بنگلادش. . ما وارد عصر جدیدی شده‌ایم که چالش‌های بزرگ جهانی پیش روی ماست. ما نمی توانیم با احیای نیروهای انزواطلبی، قبیله گرایی و رویکرد من اول با این چالش ها مقابله کنیم. به همین ترتیب، ما نمی توانیم افراد تک موضوعی باشیم: اگر به بی عدالتی آب و هوا اهمیت می دهید، باید به بی عدالتی جنسیتی نیز اهمیت دهید. زنان و کودکان به طور نامتناسبی تحت تأثیر تخریب محیط زیست قرار می گیرند و هر زمان که جابجایی گسترده وجود داشته باشد، خشونت جنسی و تبعیض جنسیتی نیز افزایش می یابد. اگر به نابرابری جنسیتی اهمیت می دهید، باید به نابرابری نژادی، نابرابری طبقاتی، نابرابری منطقه ای و غیره نیز اهمیت دهید. تا زمانی که نقطه ها را به هم وصل نکنیم، هیچ چیز بهبود نمی یابد.

من از جنگ های فرهنگی و نحوه تحریک آنها توسط سیاستمداران در قدرت خسته و خسته شده ام. در زمان جنگ واقعی، ما نمی توانیم تقسیم شویم. ریسک بالایی دارد. زمان آن است که یک بار برای همیشه از اسطوره های پوپولیستی هویتی که برای ایجاد تفرقه بین مردم و دور نگه داشتن آنها استفاده شده است، دست برداریم.

این بیماری همه گیر قدردانی از چیزهای غیرمادی زندگی را ضروری کرد: خانواده، دوستی، خواهری. اکنون، ما باید افق های خود را گسترش دهیم: خانواده انسانیت است، دوستی فراتر از مرزهای ملی است و خواهرخواندگی معنایی ندارد مگر اینکه در سطح جهانی ترجمه شود.

[ad_2]