برای جلوگیری از محکومیت های نادرست، تنها اولین شناسایی مظنون باید در نظر گرفته شود — ScienceDaily


همه ما صحنه را از درام های بی شمار دادگاه می دانیم: یک شاهد به متهم اشاره می کند و با اطمینان به قاضی و هیئت منصفه اعلام می کند: “این یکی بود، او این کار را کرد!” اما آیا این است؟ شاید. اگر همان شاهد در اولین باری که حافظه آنها مورد آزمایش قرار گرفت مطمئن بود – تیمی از دانشمندان روانشناس و جرم شناسان به رهبری کارشناس حافظه جان ویکسد از دانشگاه کالیفرنیا سن دیگو بنویسید. در غیر این صورت، این احتمال بسیار زیاد است که یک خاطره آلوده یک فرد بی گناه را محکوم کند.

همانطور که بسیاری از ما نیز می دانیم، افراد بر اساس حافظه شاهدان عینی به جرمی که مرتکب نشده اند محکوم شده اند. برخی از این محکومیت های نادرست بعداً توسط DNA یا سایر شواهد فیزیکی لغو شدند. اما این نوع شواهد همیشه وجود ندارد. برای کاهش احتمال بی عدالتی، محققان یک اصلاح ساده و بدون هزینه را در نظام فقهی ما پیشنهاد می کنند. محققان در مقاله ای که توسط آن منتشر شده است، می گویند: «حافظه یک شاهد را فقط یک بار از یک مظنون آزمایش کنید علم روانشناسی در منافع عمومی، مجله انجمن علوم روانشناسی.

ویکستد، استاد روانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا سن دیگو، که بیش از 30 سال بر روی حافظه و به طور خاص در دهه گذشته بر روی حافظه شاهدان عینی کار کرده است، می گوید: “اولین آزمون قابل اطمینان ترین تست است.” “اولین آزمایش حافظه شاهد را بررسی می کند، اما به طور اجتناب ناپذیری حافظه شاهد را نیز آلوده می کند. تمام آزمایشات فراتر از اولین آزمایش فقط برای آزمایش حافظه آلوده و آلوده کردن بیشتر آن است. و هنگامی که یک خاطره آلوده شد، هیچ راهی برای پاکسازی آن وجود ندارد. “

ویکسد و نویسندگان همکارش در مقاله خود – گری ولز از دانشگاه ایالتی آیووا، الیزابت لوفتوس از یو سی اروین و براندون گرت از دانشکده حقوق دانشگاه دوک – توضیح می دهند که چه تعداد محکومیت نادرست زندانیان بی گناه که در آن یک شاهد به طور قطعی شناسایی کرده است. متهم در دادگاه با چیزی غیر از شناسایی اولیه قاطعانه شاهد عینی شروع کرد.

اینطور نیست که شاهدان انتقام جو یا بدخواه باشند یا هر کس دیگری که در جریان است اینطور باشد. همچنین اینطور نیست که حافظه شاهدان عینی آنقدر ناامیدکننده باشد که اصلاً نباید آن را به عنوان مدرک پذیرفت. اما نظام قضایی ما اطمینانی را که اولین شناسایی‌ها با آن انجام می‌شود نادیده می‌گیرد و اغلب بر شناسایی‌های بعدی، معمولاً آخرین شناسایی‌هایی که در دادگاه انجام می‌شود، تکیه می‌کند. در آن مرحله، در محاکمه، شاید یک سال یا بیشتر پس از ارتکاب جرم، شاهدان معمولاً چنان با چهره مظنون آشنا شده اند که مطمئن هستند چهره را به خاطر می آورند. و در واقع، آنها به یاد می آورند — اما احتمالاً نه از زمان وقوع جنایت. در عوض، آنها به یاد می آورند که شخص را در یک صف (گاهی چند بار) یا حتی در اخبار یا رسانه های اجتماعی دیده اند.

ویکستد می گوید: «حافظه شکل پذیر است. “و از آنجایی که شکل پذیر است، ما باید از تکرار مراحل شناسایی با یک شاهد و مظنون خودداری کنیم. این توصیه نه تنها در مورد آزمایش های اضافی انجام شده توسط بازرسان پلیس بلکه در مورد آزمایش نهایی که در دادگاه انجام می شود نیز اعمال می شود.”

محققان در مقاله خود آخرین علم را در مورد حافظه شاهدان عینی، از جمله یافته‌های مبتنی بر تئوری تشخیص سیگنال، پردازش تفصیلی و تخصیص نادرست منبع توصیف می‌کنند. برای تصمیم گیری در مورد یک چهره در یک صف (نظریه تشخیص سیگنال)، شاهد باید آن چهره را با حافظه خود از مجرم مقایسه کند (پردازش دقیق). انجام این کار به طور خودکار خاطره ای از آن چهره ایجاد می کند. حتی اگر تصمیم اولیه “نه، او نیست” باشد، چهره در هر آزمایش بعدی آشناتر به نظر می رسد. غالباً شاهد این واقعیت است که به دلیل آزمایش ترکیب قبلی، چهره آشنا است و به این باور می رسد که چهره آشنا است زیرا در واقع چهره مرتکب است (تخصیص نادرست منبع).

محققان همچنین سه مورد واقعی را برای تأکید بر نکات نظری و تجربی شرح می‌دهند: پرونده‌های جان جروم وایت و استیون گری تیتوس، که هر دو بر اساس خاطرات شاهدان به تجاوز جنسی محکوم شدند و محکومیت‌هایشان بعداً لغو شد، و مورد چارلز دون فلورس

ویکستد می گوید که مورد فلورس به ویژه آموزنده است. این الهام بخش او شد تا تیم تحقیقاتی را برای این مقاله جمع کند – که آخرین درک علمی از حافظه شاهدان عینی را تشریح می کند و خواستار اصلاح می شود.

در 29 ژانویه 1998، در حومه دالاس، دو مرد وارد خانه الیزابت بلک شدند که بعداً به ضرب گلوله کشته شد. یک همسایه اندکی قبل از قتل، مردان را دید که وارد خانه بلک شدند و او یکی از شاهدان کلیدی شد. وقتی پلیس ریچارد چایلدز مشکوک را دستگیر کرد، شاهد فوراً چایلدز را از روی صف عکس به عنوان یکی از دو مردی که صبح آن روز دید، شناسایی کرد. چایلز نیز به قتل اعتراف کرد و به 35 سال زندان محکوم شد. پلیس به فلورس به عنوان همدست مشکوک شد زیرا او تنها چند ساعت قبل از قتل درگیر یک معامله مواد مخدر با چایلدز بود و در دادگاه او در سال 1999، همان شاهد با اطمینان فلورس را به عنوان مرد دیگری که مشاهده کرد وارد خانه همسایه اش شده بود شناسایی کرد. اما در روز جنایت در دی ماه سال 1377 شاهد به پلیس گفت که همدست مردی سفیدپوست با موهای بلند تا شانه است. او پس از هیپنوتیزم شدن برای آرام کردن اعصابش، به همراه یک هنرمند پلیس به ساخت طرحی ترکیبی از مجرم کمک کرد. مطابق با توصیف اولیه او، طرح یک مرد سفیدپوست با موهایی تا شانه بود. سپس پلیس یک مجموعه عکس شامل فلورس – یک مرد اسپانیایی تبار با بریدگی خدمه – به همراه پنج مرد اسپانیایی تبار مشابه به او نشان داد. او این ترکیب را رد کرد، احتمالاً به این دلیل که هیچ یک از چهره ها حتی از راه دور با حافظه او از همدست همخوانی نداشت. با این حال، ویکستد می‌گوید، در حالی که چهره‌ها را در اولین و تنها آزمایش غیرآلوده حافظه‌اش برای فلورس بررسی می‌کرد، به‌طور اجتناب‌ناپذیری با چهره او آشنا شد. در زمان محاکمه، او دیگر هیچ شکی نداشت که او همان مردی است که آن روز صبح دید.

توصیف اولیه شاهد از همدست و رد او از صف به این معنی است که شواهد شاهد عینی در این پرونده که به درستی درک شده است، ویکستد می گوید، به سمت بی گناهی اشاره می کند. در عوض، شهادت مطمئن او در دادگاه به عنوان مدرکی دال بر گناه تفسیر شد و به متقاعد کردن هیئت منصفه برای محکوم کردن فلورس کمک کرد. او از آن زمان تاکنون در انتظار اعدام است و به نظر می رسد که بخشش فرماندار آخرین امید او باشد.