بهترین غذای تمام دوران چیست؟ ممکن است تمایلی به خرچنگ یا خرچنگ داشته باشید واگیو استیک، پیتزا یا شکلات لوکس، یا سیب زمینی ساده و همه کاره بی دردسر. شاید بهترین غذای تمام دوران، تلاشی پیچیده و بافتی مانند چودر یا پائلا، یا گره خوردن به مکان یا لحظه یا خاطره خاصی باشد. از طرف دیگر، ممکن است در همان ابتدا به این نتیجه برسید که مسح کردن یک غذای عالی یک عمل ذهنی بیهوده محض، یک موضوع سلیقه شخصی گسسته، و بنابراین در وهله اول یک سوال احمقانه جبران ناپذیر است.
متأسفانه ورزش هنوز به این سطح از روشنگری دست پیدا نکرده است. شاید این صرفاً وثیقه منطقی یک کسب و کار باشد که به تعیین برندگان و بازندگان اختصاص داده شده است، یعنی قرار دادن این چیز بالاتر از آن. مطمئناً یک نکته وجود دارد که اعطای جام ها و مدال ها به تنهایی یک افتخار ناکافی است. و بنابراین ایده “بزرگترین تمام دوران” – بز – مطرح شد – یک بحث میخانه ای لذت بخش و طولانی مدت که در سال های اخیر به چیز دیگری ارتقا یافته است: یک نگرانی مبرم، یک وسواس، از بسیاری جهات همان پول رایج خود ورزش
در هفتههای اخیر با مرگ پله در 29 دسامبر، که با پیروزی لیونل مسی فقط 11 روز قبل در فینال جام جهانی بین آرژانتین و فرانسه، در کنار هم بود، بار دیگر شاهد این موضوع بودیم. هر موقعیتی که در نوع خود تاریخی و مهم بود، به نحوی در روایتی گسترده تر از عظمت، تأیید یا تجدید این ایده که این مردان اوج موفقیت فوتبال را نشان می دادند، در می آمد. برای برخی، پله همیشه بهترین خواهد بود. برای دیگران، مسی اکنون از او پیشی گرفته است. دیگو مارادونا، کریستیانو رونالدو و یوهان کرایف نیز طرفداران خود را خواهند داشت.
[See also: Gareth Southgate’s real legacy will be measured not in trophies but in happiness]
من کمتر به محاسن این بحث پایان ناپذیر علاقه دارم تا معنای خود بحث. چرا ما همچنان اصرار داریم بازیکنانی مانند پله و مسی را که نیم قرن از هم جدا شده اند، با تغییرات غیرقابل اندازه گیری در فرهنگ و علم مقایسه کنیم، گویی این یک سوال ساده با یک پاسخ ساده است؟ چرا میلیونها نفر در تمرینی شرکت میکنند که برندهای واضح و غیرقابل بحث میطلبد، اما طبق تعریف، هرگز نمیتوان آن را به دست آورد؟ چرا مردم نسبت به این احساس شدید دارند؟ اصلاً عظمت چیست؟ چرا به جای «بهترین» می گوییم «بزرگترین»؟ از چه زمانی ورزش تا این حد بر عظمت متمرکز شد: نه صرفاً به خودی خود، بلکه به استثنای هر چیزی که قبل و بعد از آن آمده است؟
این یک پدیده محدود به فوتبال نیست. کریکت دارای دونالد بردمن، گارفیلد سوبرز و شین وارن است. گلف تایگر وودز و جک نیکلاس را دارد. فرمول 1 مایکل شوماخر، آیرتون سنا و خوان مانوئل فانگیو را در اختیار دارد. طرفداران بوکس با خوشحالی در مورد ارزش پوند به پوند محمد علی یا شوگر ری رابینسون یا فلوید می ودر جونیور بحث خواهند کرد اما شاید هیچ ورزشی به اندازه تنیس که طرفداران راجر فدرر، رافائل نادال و نواک در آن به طور کامل تسلیم گفتمان بزی نشده است. جوکوویچ هر روز در مورد اینکه کدام یک از مردانشان ادعای بزرگی را دارند صحبت می کند. انجام این کار، البته، برانگیختن خشم طرفداران سرینا ویلیامز است، که برای آنها بحث کردن چیزی کمتر از برتری کامل، نشان دادن خود به عنوان یک جنسیتگرا و احتمالاً یک نژادپرست است.
محتوای شرکای ما
وسوسه انگیز است که همه اینها را صرفاً به عنوان یک بازار عقاید توصیف کنیم، یک غوغا از ذهنیت های رقیب که همه به طور غیرقانونی بر سر یکدیگر فریاد می زنند تا تجارت را جذب کنند. به هر حال، بسیاری از ماهیت ورزش در تفسیر است: داستان هایی که می گوییم، نزاع هایی که در فاصله های بین آنها داریم. اما اینها نظرات رایج یا باغ شما نیستند. هیچ شواهد تجربی هرگز طرفداران رونالدو یا نادال را از این باور که مرد آنها به سادگی بهترین است منصرف نمی کند، بدون سوال دیگر. این کمتر یک عقیده است تا یک نظام اعتقادی کامل، نوعی سیاست هویتی. واضح است که این عمیق تر می شود.
یکی از کتاب هایی که در کریسمس خواندم این بود این چیزی نیست که من هستم توسط امیلی بوتل، که قبلاً یکی از سردبیران این مجله بود. (یکی از کارهای او ویرایش این ستون بود، با توجه به اینکه او هم از من باهوشتر بود و هم نویسنده بهتری بود.) او در آن به این نکته قانعکننده اشاره میکند که در زودپز رسانههای اجتماعی، هذلگویی نمایشی در خدمت است. نوعی کارکرد اجرایی، شبیه به اعتراف، وسیله ای برای «اثبات شدت دنیای درونی ما». دیگر به ما اجازه داده نمی شود که صرفاً چوچرا دوست داشته باشیم یا واگیو گوشت گاو. شما باید برای مبارزه برای آن آماده باشید. این باید تپه ای باشد که روی آن خواهید مرد.
و بنابراین برای طرفداران مسی، قهرمانی آرژانتین در جام جهانی صرفاً یک داستان فرعی در داستان پیروزی مسی بر رونالدو، بر مارادونا و پله، بر تاریخ است. در همین حال، مرگ پله به عنوان یک پلتفرم برای یک نسل کامل از طرفداران تا حد زیادی مسن تر عمل می کند تا خاطرات و احساسات خود را به طور عینی بیش از هر نسل دیگری گرامی بدارند. طرفداران تنیس از فدرر، نادال، جوکوویچ و ویلیامز حمایت می کنند، نه به این امید که بتوانند نظر دیگران را تغییر دهند، بلکه برای بیان این ایده که آنها در جهان چه کسانی هستند.
شرایط این تعامل هرگز نباید تعریف شود. برای برخی، وابستگی آنها بر اساس ملیت یا حافظه است. برای دیگران در ذائقه یا حساسیت نکته مهم در اینجا این است که ادعای بز بودن صرفاً یک استدلال نیست، بلکه همان نکته است. میگوید: من این هستم و میخواهم اینگونه به دنیا معرفی شوم. به همین دلیل است که بحث بز هرگز نمی تواند واقعاً حل شود. به همین دلیل است که هرگز نمی تواند واقعاً پایان یابد.
[See also: Why have so many of England’s golden generation failed as football managers?]