بررسی جدید مدلهای نظری مورد استفاده در سراسر جهان برای ارزیابی، تشخیص، تحقیق و درمان مشکلات سلامت روان، طیف وسیعی از رویکردهای موجود را برجسته کرده است.
مدلهای نظری به یک نظریه یا مجموعهای از نظریهها اشاره دارند که به دنبال توضیح چگونگی درک یک موضوع و پاسخ به آن هستند. یک مدل برای مشکلات سلامت روان به علل و ویژگی های این بیماری اشاره دارد.
محققان دانشگاه باث (بریتانیا) و دانشگاه علوم کاربردی برن (سوئیس) با بررسی بیش از 100 نشریه که به نوعی به «سلامت روان» یا «بیماری روانی» اشاره میکردند، حدود 34 مدل نظری مختلف را شناسایی کردند که توسط پزشکان و محققان استفاده میشد. و استفاده کنندگان از خدمات بهداشت روان برای درک ماهیت مشکلات سلامت روان.
مهمتر از همه، آنها هیچ معیاری پیدا نکردند که بتوان از آن برای اولویت بندی چرایی استفاده از یک مدل بر مدل دیگر استفاده کرد. آنها می گویند که این مهم است، زیرا چگونگی درک مشکلات سلامت روان پیامدهای ماندگاری بر نحوه ارزیابی و حمایت از افراد مبتلا به مشکلات سلامت روان دارد.
این مدلها از مدلهای بیولوژیکی (تمرکز بر مشکلات بدن یا مغز)، تا روانشناختی (تمرکز بر ذهن و رفتار)، جامعهشناختی (تمرکز بر چگونگی تأثیر شرایط اجتماعی بر افراد)، تا مدلهایی که توسط ملاحظات مصرفکننده و فرهنگی (که منعکسکننده آن هستند) را شامل میشود. تجربیات افرادی که توسط خدمات بهداشت روان درمان شده اند و در نظر گرفتن اینکه چگونه درمان ها باید با فرهنگ های مختلف تطبیق داده شوند).
در حالی که پیش از این، سیاست گذاران و دست اندرکاران تلاش می کردند در مورد استفاده از به اصطلاح «مدل های زیستی-روانی-اجتماعی» – یک اصطلاح فراگیر که از عناصر همه مدل های مختلف استفاده می کند – اجماع ایجاد کنند – به نظر می رسد این اجماع در حال شکست است. محققین
انتشار بررسی خود در مجله سلامت روان، تیم می گوید که یافته های آنها با توجه به افزایش شدید مشکلات سلامت روان تشخیص داده شده، پیامدهای مهمی دارد. به گفته بنیاد سلامت روان، تنها در یک هفته گذشته، تخمین زده می شود که از هر شش نفر ما یک نفر یک مشکل سلامت روان رایج را تجربه کرده است. با این حال، چنین ارقامی به چگونگی درک و اندازه گیری مشکل سلامت روان بستگی دارد.
محقق همکار، دکتر جرمی دیکسون از دپارتمان علوم اجتماعی و سیاستگذاری دانشگاه باث و مرکز تحلیل سیاست اجتماعی توضیح میدهد: «ابهامات در مورد اینکه چه چیزی یک مشکل سلامت روانی را تشکیل میدهد در دهههای اخیر به دلیل افزایش میزان سلامت روانی آشکارتر شده است. تعدادی از شرایط بهداشت روانی که در کتابچه های راهنمای استفاده شده توسط پزشکان عمومی و روانپزشکان مشخص شده است.
پروفسور دیرک ریشتر، از دانشگاه علوم کاربردی برن می افزاید: “مشکلات سلامت روان اغلب به عنوان چیزی ارائه می شود که توسط پزشکی و روانپزشکی قابل درک است. با این حال، بحث در مورد اینکه دقیقاً مشکلات سلامت روان چیست و چگونه باید درمان شوند، باقی می ماند. نه فقط آکادمیک. سوالاتی مانند “مشکلات سلامت روان چیست؟” یا “چه چیزی به عنوان یک بیماری روانی محسوب می شود؟” بر روی سیستمهای مراقبت بهداشتی تأثیر میگذارند. آنها میتوانند بر تصمیمگیری در مورد اینکه چه کسی خدمات بهداشت روانی دریافت میکند و رفتارهایی مانند پرخاشگری چگونه ممکن است تفسیر شود، تأثیر بگذارد.»
یکی از راههای برون رفت از این موضوع میتواند این باشد که از کاربران خدمات بپرسیم که کدام مدل برای آنها و درمان آنها مناسبتر است. با این حال، نتیجه این خواهد بود که مدلهای غیرپزشکی ممکن است مهمتر از آن باشند که پزشکان مایل به پذیرش آن باشند. “
با توجه به طیف وسیعی از مدلهایی که توسط پزشکان استفاده میشود، محققان اکنون خواستار شفافیت بیشتر در مورد چگونگی استفاده از مدلهای مختلف و بالقوه انقباض سلامت روان در عمل هستند. آنها استدلال می کنند که این بحث نیاز به ورودی بیشتری از سوی حرفه های غیرپزشکی و کاربران خدمات دارد.
“متخصصان سلامت روان تمایل دارند بگویند که از یک مدل زیستی-روانی-اجتماعی در کارهای روزمره خود استفاده می کنند، اما تحقیقات ما نشان می دهد که این مدل در حال شکسته شدن است. در حالی که این رشته تحت سلطه روانپزشکی و روانشناسی بوده است، دیدگاه های کاربران خدمات و دکتر دیکسون می افزاید: دیگر حرفه ای ها مانند پرستاران و مددکاران اجتماعی اکنون شروع به شنیدن کرده اند.
پروفسور ریشتر می گوید: “خدمات سلامت روان باید طیف گسترده ای از دیدگاه ها را که اکنون توسط کسانی که از خدمات استفاده می کنند، بشناسند. متخصصان سلامت روان به جای اصرار به پذیرش دیدگاه های بیولوژیکی یا روانشناختی توسط کاربران خدمات، باید اولویت های مردم را درک کنند و مطابق با آنها کار کنند.” .
منبع داستان:
مواد ارائه شده توسط دانشگاه باث. توجه: محتوا ممکن است برای سبک و طول ویرایش شود.