بهعنوان فردی که تقریباً همزمان با دبورا جیمز به سرطان لاعلاج تشخیص داده شد، واکنش عمومی او به زندگی با سرطان را هم با ترس و هم با بیاعتنایی تماشا کردهام («دبورا جیمز در پذیرش مهربانانهاش مرگ، به ما درسهایی داد که چگونه زنده»، نظر دهید). حیرت، از طریقی که می تواند تیک تاک با کانولایی در بازویش برقصد و به شیوه ای که در حمام سرطان به عنوان یک گفتمان عمومی حرکت می کند، به طرز ماهرانه ای از ترحم و سرزنش خود کناره گیری می کند.
جدایی، از این جهت که به سرطان پاسخ خنثی داده ام. من از صحبت در مورد آن فراتر از متخصصان پزشکی اجتناب می کنم. وقتی کسی شنیده که سرطان دارم می دانم. در چشمان آنهاست: نگاهی که می گوید من دیگر عضوی عادلانه از نژاد بشر نیستم. من از فشار وجودی برای داشتن یک زندگی “بهتر” ناراحت هستم، اکنون که در یک پایان سرعت بین نارسایی کبد و قلب هستم. قرار نیست لیست سطلی وجود داشته باشد. هیچ حمایتی از کوه ها برای مراقبت های تسکینی که اگر کبدم شروع به از کار افتادن کند، بدون شک به آن نیاز خواهم داشت. من مصمم هستم به زندگی معمولی خود ادامه دهم که بسیار سازنده و بی تفاوت است.
بنابراین، وقتی جیمز با شیوایی تصمیم خود را برای پایان دادن به همه درمان ها و اینکه چگونه زمان مناسبی برای مردن وجود نداشت، توصیف کرد، چقدر او را باور کردم، و چگونه گریه کردم. من حتی زمانی که دولت تسریع در دوران دختری او را تسریع کرد گریه کردم تا بتواند با افتخار روی یک صندلی با مدال تازه ضرب شده بنشیند. چیزی خیلی پیروزمندانه در آن وجود داشت.
مارک نیول
لندن NW5
در مقاله نیکی جرارد حقایق زیادی وجود دارد و شجاعت و عشق جیمز به زندگی در مواجهه با مرگ قریب الوقوع بسیار قابل تحسین است. متأسفانه، داستان او منحصر به فرد نیست و با تماشای مرگ همسرم در شرایط مشابه، مفهوم “مرگ خوب” را با بیماری مانند این زیر سوال میبرم.
علیرغم بهترین مراقبتهای بیمارستانی و تخصصهای مراقبتی پزشکی فراوان، مرگ همسرم سخت و وحشیانه بود. مرگ، مانند تولد، دردناک، خونین و پیچیده است، و من فکر می کنم مهم است که ما آن را بپذیریم.
اندرو کلاید
لندن W12
ما هم فکریم، من و تو
مقاله سام ولفسون در مورد کلمه “مثل” پر از جذابیت و اطلاعات غنی بود (مجله “چرا مردم اینقدر دوست دارند، می گویند “دوست دارند؟”). بهویژه برای یادآوری این نکته خوب بود که تلاش برای درک نحوه استفاده از زبان با تمام ظرافتهای آن، به جای لرزیدن از ناامیدی از سوء استفادههای درک شده از آن، جالبتر است.
همه آن علاقه مرا به این فکر کرد که زبان شاعرانه چه می کند. من دانشآموزانم را تشویق میکنم که در مورد شعرها بهعنوان چیزهایی فکر کنند که نه تنها از تشبیهها استفاده میکنند، بلکه خود نیز مانند شبیهها رفتار میکنند: آنها از ما میخواهند تجربیات خود را با تجربیاتی که بسیار متفاوت از تجربههای خودمان هستند مقایسه و مقایسه کنیم، و بپرسیم که آن تجربیات ممکن است چگونه باشد، هر چند عجیب به نظر برسد شاید مشهورترین تشبیه در یک شعر، افتتاحیه ترانه عشق جی. آلفرد پروفراک اثر تی اس الیوت باشد:
بگذار برویم، من و تو،
وقتی غروب در برابر آسمان پهن می شود
مثل مریضی که روی یک میز اتر شده…”
این یک تصویر دلخراش است، اما بلافاصله مشخص نیست که اصلاً «شب» بودن «شبیه» یک بیمار روی میز به چه معناست (به سادگی پهن شده؟ ظاهراً بدون زندگی؟ آماده هستید که باز شوید؟). ما باید روی این کار کنیم که یک چیز چگونه با چیز دیگر مرتبط است، و در این فرآیند در حال بررسی این موضوع هستیم که چقدر ممکن است چیزهای مختلف مشابه یا متفاوت باشند – چیزهایی مانند “من و تو” در خط اول. به سلامتی سام که وقت گذاشت تا “مثل” و همه شباهت هایش را بفهمد.
کریس تاونسند
کالج مسیح، دانشگاه کمبریج
بیدار شو بیل گیتس
مصاحبه شما با بیل گیتس نشان داد که او مردی بسیار آگاه، پرانرژی و دلسوز است («سوالات شما برای بیل گیتس»، New Review). با این حال، او به تبلیغ افسانه ای در مورد علت تغییرات آب و هوایی ادامه می دهد. او میگوید: «بیشتر گازهای گلخانهای از کشورهای با درآمد متوسط است.» این تا حد زیادی درست است، اما فقط به این دلیل که این کشورها برای کشورهای “توسعه یافته” کالا تولید می کنند – ما کالاها را وارد می کنیم و گازهای گلخانه ای خود را صادر می کنیم.
گیتس همچنین رشد جمعیت را انتخاب می کند. تغییرات آب و هوایی نه به دلیل رشد جمعیت در آفریقا، «آخرین قاره ای که با رشد معنی دار جمعیت باقی مانده است»، بلکه ناشی از میزان مصرف در جهان توسعه یافته است. هاوارد زین، مورخ و متفکر اجتماعی آمریکایی، گفت که در طول زندگی خود از منابع استفاده می کند و گازهای گلخانه ای یک روستای هندی کامل را منتشر می کند.
مطمئناً گیتس درک می کند که ما به سمت فاجعه آب و هوایی پیش می رویم زیرا سیستم اقتصادی که در سراسر جهان در حال گسترش است به ما می گوید که زندگی خوب به مصرف بیش از حد مواد بستگی دارد. شاید او باید بیدار شود تا بتواند ببیند “رویای آمریکایی” به یک کابوس تبدیل شده است.
آیلین پک
بنفلیت، اسکس
پادشاهی من برای یک دفتر
مقاله جولیا هابسبام دلیل خوبی برای مزایای کار در خانه است، اما فرض میکند که کارگران جایی برای کار مؤثر دارند («اجازه دهید پنیر بخورند: WFH اینجاست که بماند»، تمرکز). من 20 سال است که با خوشحالی در اتاقی در خانه تراس کار میکنم، اما از زمانی که قرنطینه به پایان رسیده است، میل به بهبود خانه رها شده است. وقتی همسایههای سابقم به من گفتند که آنها به مدت شش ماه از خانه بیرون میروند تا بتوانند «کل خانه را درست کنند»، من متوجه نشدم که این کار چقدر مخرب خواهد بود.
وقتی کسی می تواند هر لحظه با چکش دیوار را سوراخ کند، برنامه ریزی یک تماس زوم غیرممکن است. واقعاً شش ماه طول کشید تا هر ویژگی اصلی را از بین ببرم و بتن جدید را صیقل دهم و در این مدت من آرزو داشتم دفتری داشته باشم که به آنجا بروم.
مت واکر
لندن N8
ریزش مو شوخی نیست
من کچل هستم و قبلاً معلم بودم (“بیایید مردان کچل را مسخره نکنیم. اما آیا آنها واقعاً احساس خطر می کنند؟” ، نظر دهید). این بدان معناست که در مقابل گروهی از نوجوانان با یک مقدار منهای اجتناب ناپذیر شروع می کنید. و فقط بچهها نیستند: همکاران در مورد افراد «چالش عقلانی» جوک میسازند – گویی که هزاران بار همه جوکهای طاس را نشنیدهاید. این تنها دلیلی نبود که تدریس را کنار گذاشتم (به «چگونه تدریس بی پاداش و بی پاداش شد»، نامه ها مراجعه کنید) اما مطمئناً کمک کرد.
دیوید کول
Aulnay de Saintonge، فرانسه
معیار مرداک
پروفسور جان تولی توجه ما را به درخواست کوین راد برای تشکیل کمیسیون سلطنتی در نیوزکورپ جلب می کند که راد آن را “سرطان در دموکراسی” (نامه ها) می نامد. نمایشنامه نویس دنیس پاتر در آخرین مصاحبه خود با ملوین براگ در سال 1994 فاش کرد که سرطان لوزالمعده خود را “روپرت” نامیده است (“من به حشره شلیک می کنم”. [Murdoch] اگر میتوانستم”). دنیس پاتر 28 سال پیش اندازه مرداک را داشت.
کریس والر
بریستول