رابین وایلدر
از 9 اختلال اضطرابی که معمولاً در وب سایت مایند تشخیص داده شده است، من مبتلا به هفت. میدانم که این یک افتخار عجیب است، اما اگر میپرسید – هیپوکندری، یک اختلال اضطراب مشروع – در میان تشخیصهای من نیست.

اولین بار من آگورافوبیا با اختلال هراس بود، که به طور غیرمنتظره ای زمانی که 20 ساله بودم، تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم و از زندگی به عنوان یک دختر مهماندار با موهای بنفش گیتاردار و با موهای بنفش لذت می بردم (شهرستان کورتنی لاو، فقط قهوه ای تر و اسلوانی تر) برای من اتفاق افتاد. . ناگهان، حضور در هر فضای عمومی محصور – میخانهها، سینماها، ایستگاههای قطار – من را در قسمتهای احشایی و خفقانآور سرگیجه فرو میبرد. معدهام میچرخید، دیدم در لبهها تیره میشد، و برای امنیت خانه عجله میکردم. به زودی این «قسمتها» را تجربه میکردم، که بعداً فهمیدم حملات پانیک هستند، حتی در مکانهای آشنا. میخانه محلی من اتاق نشیمن بهترین دوستم
تا زمانی که تشخیص داده شد، از قبل به طور درمانده ای در خانه بودم، نمی توانستم بخوابم و یک سوم وزن بدنم را از دست داده بودم.
تبدیل شدن به یک بسته چند هفته طول کشید. با این حال، بهبودی من چهار سال طول میکشد، یک اسپرینگ اسپانیل، یک تغییر شغل، برخی رواندرمانی تحلیلی نه چندان مفید، و تمرین طاقتفرسا اما مؤثر روزانه از پیش بردن مرزهایم با درمان حساسیتزدایی، تا آزادانه در اطراف حرکت کنم. دوباره جهان
وقتی توانستم به لندن نقل مکان کردم تا زندگی ام را از سر بگیرم. اگرچه آگورافوبیا فروکش کرد، اما اضطراب همچنان یک مسئله باقی ماند. تشخیصهای بعدی شامل اختلال اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی، اضطراب پری ناتال و پس از زایمان، بهعلاوه دو PTSD زیاد در نتیجه دو سزارین اورژانسی بود.
در نهایت، من با کار، فرزندپروری و ترس خزنده اولین قرنطینه در سال 2020 کنار آمدم تا اینکه مادرم بر اثر کووید درگذشت، و باعث شد که آگورافوبیا پس از 20 سال بهبودی دوباره به من بازگردد، و من دچار یک اختلال اجباری در برداشتن پوست شدم.
پس چه چیزی برای من کار می کند؟ من آموخته ام که درمان نادرست می تواند به شما آسیب برساند. من هرگز با تمرینات CBT یا تمرکز حواس توسط درمانگر ادامه نداده ام، که به نظر می رسد می تواند به طور فعال به افراد مبتلا به ADHD و PTSD آسیب برساند. اکنون من برای اثبات اینکه درمانگران جدید از تمام شرایط من مطلع شده اند، درخواست می کنم. من نمی توانم باور کنم که یک بیماری همه گیر طول کشید تا به من نشان دهد که دسترسی به درمان از خانه از طریق زوم برای افراد آگورافوبیک مفیدتر است.
بهبودی اضطراب مزمن و آگورافوبیا به این معنی است که من برای همیشه در Defcon 1 زندگی کردهام، اما میدانم که ایجاد سطح راحتی پایه ضروری است. استراحت، مطالعه، گروههای موسیقی مورد علاقه – اینها همه مفاهیم خارجی هستند. در عوض، من با لذتهای کلان شروع میکنم، کوچکترین چیزهایی که به من شادی میدهد را یادداشت میکنم و بر اساس آنها میسازم. ماری کوندو در میان آنها نیست.
کتاب دلایل ترس از رابین وایلدر توسط Ebury Books منتشر خواهد شد.
مارا ویلسون
من انواع اضطراب را تجربه کرده ام، از تپش قلب، حملات پانیک تهوع آور، تا شک ناتوان کننده به خود OCD، تا سطح پایین و عصبی بودن پس زمینه. برخی از اولین خاطرات دوران کودکی من شامل احساس عصبی یا ترس بدون دلیل است. اضطراب من بخشی از وجود من است، اضطرابی که باید یاد بگیرم با آن کنار بیایم.

دریافتم که داروها به OCD من کمک می کنند، در حالی که صحبت درمانی و تمرکز حواس به حملات پانیک و اضطراب عمومی کمک کرده است. من همچنین کتاب های کار اضطراب را توصیه می کنم. کتاب کار حملات پانیک نوشته دکتر دیوید کاربونل یک منبع عالی است – به من تمرینات تنفسی مانند تمرین «تنفس شکمی» را به من آموخت که برای مدیریت اضطرابم از آن استفاده میکنم.
من همچنین سعی میکنم با بررسی محیط اطرافم خودم را ثابت کنم: به اطرافم نگاه میکنم و سه چیز را که میتوانم ببینم نام میبرم، سپس سه چیزی را که میشنوم و بعد سه چیز را که میتوانم احساس کنم نام میبرم. این برای بیرون آوردن من از سر خودم و بازگرداندن من به لحظه حال مفید است.
من مطمئن نیستم که اگر مضطرب نبودم چه کسی بودم – و مهم است که به یاد داشته باشید که تقریباً همه در مقطعی از زندگی خود با اضطراب سروکار دارند. دریافت کمک حرفه ای شرم آور نیست، همانطور که از درمان آسم یا شکستگی دست شرم نمی کنید. درمان های مختلف برای افراد مختلف بهتر عمل می کند. بنابراین من به هر کسی که با اضطراب دست و پنجه نرم می کند توصیه می کنم که اگر فوراً این کار را انجام ندهد، ناامید نشوند.
راحت باشید: تعیین مرزها و ارائه ساختار اغلب مهم است، اما رفتار با خود با شفقت، بخشش و درک نیز مهم است.
مارا ویلسون یک بازیگر و مدافع سلامت روان است. همانطور که به لیا هارپر گفته شد.
ریانون لوسی کاسلت
من ادعا نمی کنم که روغن اسطوخودوس به هیچ وجه یک درمان است، اما وقتی احساس کرد که دنیا به هزاران روش مختلف برای کشتن من و همه کسانی که دوستشان داشتم، توطئه می کند، تکنیک های زمین کردن واقعاً به من کمک کرد تا به واقعیت برگردم. PTSD – که پس از حمله به من در دوران دانشجویی ایجاد شد و در سال 2015 هنگامی که در جریان حمله باتاکلان در پاریس بودم بازگشت – مانند نوعی سفر در زمان است. بنابراین بویی مانند اسطوخودوس می تواند به شما کمک کند تا به زمان حال برگردید. مانند نشستن روی زمین که ظاهر خندهداری به شما میدهد، هرچند در میان حمله پانیک این کمترین نگرانی شماست.

توصیههای معمول – خواب، یوگا، مدیتیشن، CBT، تاکیدات – البته کمک میکنند، اما یک مارتینی سرد هم همینطور است، بروس اسپرینگستین درامهایی با صدای بلند، لباسها و کتابی جذاب بازی کرد. گرفتن یک گربه یک تغییر بازی بوده است. او بسیار بزرگوارانه به من اجازه می دهد تا در خز او گریه کنم.
وقتی اوضاع واقعاً بد است، من شعرهای زیادی می خوانم. گلچین های Staying Alive در طول سال ها به من آرامش زیادی داده است. من همچنین عاشق کار آدا لیمون هستم، به ویژه شعر دستورالعمل های تسلیم نشدن. به من یادآوری میکند که بهار همیشه نزدیک است: «بازگشت / به ایدهی عجیب زندگی مداوم علیرغم / آشفتگی ما، آسیبدیدگی، خالی بودن».
سعی می کنم از اخبار و رسانه های اجتماعی جدا شوم. دشوار است اما ارزش تلاش را دارد. من برای شنا کردن واقعی در آب سرد به اندازه کافی شجاع نیستم، اما یک شیب آب و هوای مناسب در Hampstead Heath معجزه می کند. فلسفه مادرم برای خرید یک هدیه کوچک برای خود – یک رژ لب اگر احساس سرخی میکنید، یک تخته شکلات اگر نیستید – باعث شده من در برخی از روزهای آبی زندگی کنم.
البته، همه این ترفندها بدون درمان و دارویی که بیشتر من را درمان کرده است، معنایی ندارد. دو برابر. CBT متمرکز بر تروما NHS ابزارهایی را در اختیار من قرار داد که هنوز هم از آنها استفاده میکنم، چرا که پدر و مادر شدن را آغاز میکنم و با تمام اضطرابی که به همراه دارد مقابله میکنم. این به من اجازه می دهد تا زمانی که به نظر می رسد ترس من از کودک در حال غرق شدن من است، یک قدم به عقب بردارم.
به دلیل یک قرعه کشی کدپستی، به سرعت توسط دو روانشناس باهوش دیده شدم، و اکنون از حمایت های پس از زایمان برخوردار هستم – علی رغم ترس هایم، حالم خوب است. من را ناراحت می کند که همه اینقدر خوش شانس نیستند. روغن اسطوخودوس فقط می تواند شما را تا این حد برساند – دسترسی به درمان و دارو مهمتر از همه است.
The Tyranny of Lost Things اثر ریانون لوسی کاسلت توسط Sandstone Press (8.99 پوند) منتشر شده است.
دیوید آدام
من اضطراب خود را با ترکیبی از داروها، درمان و چندین دهه تجربه تلخ مدیریت می کنم.
30 سال است که من از OCD رنج می برم، که با خود حملات حاد منظم وحشت اشباع شده را به همراه دارد. نه در مورد اینکه آیا LP های من به درستی به ترتیب حروف الفبا ذخیره شده اند یا اینکه شیشه های غذای من به طور مرتب در قفسه هایشان چیده شده اند، همانطور که برخی از کلیشه های اشتباه وحشیانه OCD می گویند، بلکه در مورد راه هایی که ممکن است به HIV مبتلا شده باشم. دهه 1980 و کمپین های اطلاع رسانی عمومی را که ترس را به عنوان بهترین راه برای ترغیب مردم به تغییر رفتارشان برای اجتناب از آنچه که در آن زمان به عنوان خیابانی یک طرفه به سوی زندگی بیهوده و مرگ زودهنگام به تصویر کشیده می شد، مهار کردند.

من یک کتاب در مورد تجربه نوشتم، مردی که نمیتوانست متوقف شود، و ایمیلهای هفتگی از غریبههایی در سراسر جهان دریافت میکنند که یا از اینکه شخص دیگری همان افکار و ترسهای غیرمنطقی در مورد اچآیوی را دارد، متحیر شدهاند، یا از اینکه من موفق به یافتن و دریافت درمان مؤثر شدم، شگفتزده میشوند.
درمان در جایی است که داروها و درمان وارد می شوند. درمان استاندارد NHS برای OCD دوز بالای یک داروی ضد افسردگی و یک دوره CBT است. من تقریباً یک دهه پیش شروع به مصرف روزانه 200 میلی گرم سرترالین (مشابه پروزاک) کردم و به تازگی آخرین نسخه خود را دریافت کرده ام. معلوم نیست داروها چگونه کار می کنند، اما فکر می کنم این کار را می کنند. به نظر می رسد که آنها افکار را کمتر چسبنده می کنند، راحت تر از بین می روند تا با چیزی کمتر نگران کننده جایگزین شوند. چه مدت قرص ها را مصرف کنم؟ من نمی دانم. روانپزشک من می گوید آنچه شما را خوب می کند شما را خوب نگه می دارد.
CBT نیز تقریباً یک دهه پیش بود، اما من هنوز هم هر روز از درس های آن استفاده می کنم. مشکل OCD این است که ما راه خود را برای مقابله با اضطراب ناشی از افکار داریم – ما رفتارهای اجباری را انجام می دهیم، در مورد من برای اطمینان و متقاعد کردن، که به ما سود کوتاه مدت می دهد، اما فقط وسواس های آینده را ایجاد می کند. مدیریت اضطراب من به این معنی است که این راه میانبر را انجام ندهم، در مقابل کشش اجبار مقاومت نکنم و – به طور متناقض – اجازه دهم که اضطراب ایجاد شود و سپس به طور طبیعی از بین برود.
کار می کند، اما مطمئن نیستم که در طول سال ها آسان تر شده باشد.